- مشخصات كتاب
- ( 186 ) آدمى در اين جهان نشانه اى است كه تيرهاى مرگ به سمت او روانند
- ( 187 ) در سكوت و خاموشى از حكمت - يا بيان حكم شرعى - خيرى نيست
- ( 188 ) اى آدمى زاده ، آنچه بيش از روزى خود در دست آوردى همانا كه در آن گنجور ديگرىهستى
- ( 189 ) دلها را آرزو و خواسته اى است و روى آوردنى و پشت كردنى
- ( 190 ) هنگامى كه خشمگين مى شوم چه وقت بايد انتقام گيرم و خشم خود را فرو نشانم
- ( 191 ) از كنار نجاستى كه در پاگينى بود گذشت ، فرمود :
- ( 192 ) آنچه از مالت كه تو را پندى آموخت از ميان نرفته است
- ( 193 ) همانا اين دلها ملول مى شود ، همچنان كه تنهاملول مى شود
- ( 194 ) چون آن حضرت سخن خوارج را شنيد كه مى گويند : حكومت جز از آن خدا نيست فرمود :
- ( 195 ) در وصف جمع فرومايگان فرموده است
- ( 196 ) جنايتكار را پيش آن حضرت آوردند و گروهى از عوام همراهش بودند ، فرمود :
- ( 197 ) همانا همراه هر كسى دو فرشته اند كه او را نگهبانى مى كنند
- ( 198 ) طلحه و زبير به او گفتند : با تو بيعت مى كنيم به شرط آنكه ما در كار خلافت شريك تو باشيم
- ( 199 ) اى مردم بترسيد از خدايى كه اگر بگوييد ، مى شنود و اگر انديشه نهفته داريدمى داند
- ( 200 ) نبايد آن كس كه در نيكى كردن از ، سپاسگزارى نمى كند ، تو را انجام دادن نيكىبى رغبت كند
- ( 201 ) هر ظرفى بدانچه در آن نهند تنگ شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن نهند فراختر گردد
- ( 202 ) نخستين عوض بردبار از بردباريش اين است كه مردم درقبال نادان ياران اويند
- ( 203 ) اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار
- ( 204 ) هر كس نفس خود را حساب كند ، سود برد و هر كس از آن غافل ماند ، زيان برد
- ( 205 ) همانا دنيا پس از چموشى بر ما مهربان خواهد شد ، چون ماده شتر بدخو نسبت به كره خود
- ( 206 ) از خدا بترسيد ، ترسيدن وارسته اى كه دامن به كمر زده
- ( 207 ) سخاوت پاسبان آبروهاست و بردبارى دهان بند بى خرد
- ( 208 ) به خود شيفتگى آدمى يكى از حسودان خرد اوست
- ( 209 ) بر خار و خاشاك و رنج چشم فرو بند و گرنه هرگز راضى نخواهد شد
- ( 210 ) هر كه چوبش - خوى و عادتش - نرم باشد ، شاخ و برش بسيار بود
- ( 211 ) مخالفت كردن راى را ويران مى كند
- ( 212 ) هر كس به مال نايل شد بر ديگران برترى جويد
- ( 213 ) در دگرگونى روزگار ، شناخت گوهرهاى مردان است
- ( 214 ) رشك بردن دوست از سستى و بيمارى دوستى است
- ( 215 ) بيشترين جايگاه افتادن خردها ، زير برقهاى طمعهاست
- ( 216 ) حكم كردن به گمان بر آنچه مورد اعتماد است از دادگرى نيست
- ( 217 ) ستم كردن بر بندگان چه بد توشه اى باى رستاخيز است
- ( 218 ) از بهترين كارهاى شخص گرامى ، غفلت كردن اوست از آن چه مى داند
- ( 219 ) هر كس آزرم جامه خود را بر او بپوشاند مردم عيب او را نمى بينند
- ( 220 ) با بسيارى خاموشى ، و قار خواهد بود و با داد دادن ، دوستان بسيار شوند
- ( 221 ) شگفتى از رشك بران است كه از سلامت بدنهاغافل اند
- ( 222 ) آزمند در بند زبونى است
- ( 223 ) ايمان شناخت به دل و اقرار به زبان وعمل كردن به جوارح است
- ( 224 ) آن كسى كه بر دنيا اندوهگين باشد بر قضاى خداوند خشمگين است
- ( 225 ) قناعت بسنده ترين دولتمندى است و خوش خويى بسنده ترين نعمت
- ( 227 ) و با كسانى كه روزى به ايشان روى آورده است ، شريك شويد كه او توانگرى را سزاوارتر است و به روى آوردن بخت شايسته تر
- ( 228 ) درباره اين گفتار خداى عز و جل كه فرموده است : همانا خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد ، گفته است : عدل انصاف است و احسان نكويى كردن است
- ( 229 ) هر كه با دست كوتاه ببخشد ، او را با دست دراز ببخشند
- ( 230 ) و آن حضرت به پسر خود حسن عليه السلام فرمود . . .
- ( 231 )
- ( 232 ) خردمند كسى است كه هر جيز را به جاى خويش نهد
- ( 233 ) به خدا سوگند دنياى شما در ديده من خوارتر از استخوان خوكى است كه اندكى گوشت داشته باشد و در دست شخص گرفتار به جذام باشد
- ( 234 ) گروهى خدا را به اميد پاداش پرستش مى كنند ، اين پرستش بازرگانان است و . . .
- ( 236 ) هر كسى از سستى پيروى كند ، حقوق را تباه سازد و هر كس از سخن چين پيروىكند ، دوست را تباه سازد
- ( 237 ) سنگ غصبى در خانه در گرو ويرانى آن است
- ( 238 ) روز - چيرگى - ستمديده بر ستمگر سخت تر است از روز - چيرگى - ستمگر برستمديده
- ( 239 ) از خدا بترس به مقدارى از پرهيزكارى ، هر چند اندك باشد و ميان خودت و خداوندپرده اى قرار بده هر چند نازك باشد
- ( 240 ) چون جواب بسيار شود ، صواب پوشيده ماند
- ( 241 ) همانا خداوند متعال را در نعمتى حقى است ، هر كس آن را ادا كند ، خداوند آن نعمت بر اوافزون فرمايد و هر كس در آن كوتاهى كند به زوال نعمت در خطر افتد
- ( 242 ) چون قدرت بسيار شود ، شهوت و آرزو اندك گردد
- ( 243 ) بپرهيزيد از رميدن نعمتها كه نه هر رميده باز آورده شود
- ( 244 ) جوانمردى مهر آورتر از خويشاوندى است
- ( 245 ) هر كه به تو گمان نيكى برد ، گمانش را راست گردان
- ( 246 ) بهترين كارها آن بود كه به ناخواه خود را به آن وا دارى
- ( 247 ) خداوند سبحان را با باطل شدن عزيمتها و گشودن گره ها و شكستن همتها شناختم
- ( 248 ) تلخى اين جهان شيرينى آن جهان و شيرينى اين جهان تلخى آن جهان است
- ( 249 ) خداوند ايمان را براى پاكى از شرك ورزيدن واجب فرموده ، و . . .
- ( 250 ) هر گاه مى خواهيد ستمگر را سوگند دهيد ، چنين سوگندش دهيد كه . . .
- ( 251 ) اى پسر آدم ! خود وصى خويش باش و نسبت به مال خود چنان رفتار كن كه مى خواهى پس از تو در آن رفتار كنند
- ( 252 ) تند خويى نوعى از ديوانگى است كه تندخو پيشمان مى شود و اگر پشيمان نشود ، ديوانگى او استوار است
- ( 253 ) صحت تن از كمى حسد است
- ( 254 ) و آن حضرت به كميل بن زياد نخعى فرموده است :
- ( 255 ) هر گاه درويش شويد با صدقه دادن با خداوند بازرگانى كنيد
- ( 256 ) وفا كردن براى اهل غدر در نزد خدا بى وفايى است ، و غدر كردن بااهل غدر در پيشگاه خداوند وفاست
- ( 257 ) چه بسا افرادى كه با نيكى نسبت به او گرفتار استدراج است و . . .
- ( 258 ) ( 93 )
- ( 259 )
- ( 260 )
- ( 261 )
- ( 262 )
- ( 263 )
- ( 264 )
- ( 265 )
- ( 266 )
- ( 267 )
- ( 268 )
- ( 269 ) همنشين سلطان ، همچون شير سوار است كه به موقعيت او رشك مى برند و او به جايگاه خود داناتر است
- ( 270 ) نسبت به بازماندگان ديگران نيكى كنيد تا نسبت به بازماندگان شما حقوق شمارا نگه دارند
- ( 271 ) همانا سخن حكيمان چون درست باشد ، درمان است و چون نادرست باشد ، درد است
- ( 272 )
- ( 273 ) اى پسر آدم ، اندوه روز نيامده ات را بر اندوه روز آمده ات ميفزاى كه اگر فردا هم از عمر تو باشد ، خداوند روزى تو را در آن مى رساند
- ( 274 ) دوست دار ، دوست خود را آهسته و نرم ، شايد كه روزى دشمنت شود و دشمن دار ، دشمن خود را آهسته و نرم ، شايد روزى دوست تو گردد
- ( 275 ) مردم دنيا در كار دنيا دو گونه اند :
- ( 276 )
- ( 277 )
- ( 278 ) اگر دو پايم در اين لغزشگاهها استوار بماند ، چيزهايى را دگرگون خواهم ساخت
- ( 279 )
- ( 280 ) دانش خود را نادانى و يقين خود را شك قرار مدهيد ، چون دانستيد ، عمل كنيد و چون يقين پيدا كرديد ، پاى پيش گذاريد
- ( 281 )
- ( 282 )
- ( 283 )
- ( 284 ) اندكى كه بر آن پايدارى كنى بهتر از بسيارى است كه از آن دلگير شوى
- ( 285 ) هر گاه اعمال مستحب به امور واجب زيان رساند ، مستحبها را واگذاريد
- ( 286 ) هر كه دورى سفر - آخرت - را به ياد آورده ، آماده مى شود
- ( 287 ) بينش با چشم نيست كه گاه چشم به صاحب خود دروغ مى گويد ولى هركس ازعقل خير خواهى كند ، نسبت به او غش نمى ورزد
- ( 288 ) ميان شما و موعظه پرده اى از غفلت است
- ( 289 ) نادان شما بدون بصيرت افزاينده در كار است و داناى شما چيزى را كه بايدانجام دهد به تاخير افكننده است
- ( 290 ) علم راه عذر بر بهانه جويان بسته است
- ( 291 ) همگان را به شتاب به مرگ فرا مى خوانند و مهلت مى خواهند و هركه را زمان داده اند براى درنگ كردن - از توبه و بازگشت به خدا - بهانه مى تراشد
- ( 292 ) مردم در مورد چيزى خوش باد نگفتند مگر اينكه روزگار براى آن روز بدى رااندوخته كرد
- ( 293 )
- ( 294 ) چون خداوند بنده اى را خوار دارد ، علم را بر او حرام - دشوار - مى دارد
- ( 295 )
- ( 296 ) اگر خداوند بر نافرمانى خود بيم نداده بود ، باز هم واجب بود كه به سپاس نعمتهايش معصيت نشود
- ( 297 )
- ( 298 )
- ( 299 )
- ( 300 ) كسى درباره مسافت ميان خاور و باختر از آن حضرت پرسيد ، فرمود : به اندازه يك روز رفتن خورشيد است
- ( 301 )
- ( 302 )
- ( 303 ) پندها چه بسيار است و پند گرفتن چه اندك
- ( 304 ) هر كس در ستيزه زيادى روى كند ، بزهكار مى شود و هر كس در آن كوتاهى كند ، براو ستم مى شود و آن كه ستيزه گر است ، نمى تواند از خدا بترسد
- ( 305 ) كارى - گناهى - كه پس از آن مهلت داده شوم كه دو ركعت نماز بگزارم و از خداوندعافيت بطلبيم مرا اندوهگين نمى سازد
- ( 306 )
- ( 307 ) فرستاده تو مفسر عقل توست و نامه ات رساتر چيزى است كه به سوى تو سخن مى گويد
- ( 308 ) آن كس كه به بلايى سخت گرفتار است ، نيازمندتر به دعا نيست از بى بلايىكه از آن در امان نيست
- ( 309 ) مردم فرزندان دنيايند و كسى را به دوستى مادرش سرزنش نمى كنند
- ( 310 ) مسكين ، رسول و فرستاده خداوند است ، هر كس او را محروم كند ، خدا را محروم كرده است و هر كس به او ببخشد ، خدا را سپاس داشته است
- ( 311 ) غيرتمند هرگز زنا نكند
- ( 312 ) بسنده است به اجل نگهبانى
- ( 313 ) فرزند مرده مى خوابد و مال ربوده نمى تواند بخوابد
- ( 314 ) دوستى پدران سبب خويشاوندى ميان پسران است و خويشاوندى به دوستىنيازمندتر است تا دوستى به خويشاوندى
- ( 315 ) از گمانهاى مردم مومن بترسيد كه خداوند حق را بر زبانهاى ايشان قرار داده است
- ( 316 ) ايمان بنده راست نباشد تا آنكه اعتمادش به آن چه در دست خداوند سبحان است بيش از اعتقاد او به آن چه در دست اوست ، بود
- ( 317 )
- ( 318 ) همانا دلها را روى آوردن و روى برگرداندن است ، آن گاه كه روى مى آورد ، آن رابه انجام دادن مستحبات واداريد و آن گاه كه روى گردان مى شود به واجبات بسنده كنيد
- ( 319 ) در قرآن خبر آن چه پيش از شما بوده و خبر آن چه پس از شماست و حكم مربوط برشرعيات خودتان موجود است
- ( 320 ) سنگ را بدان جا كه آمده است برگردانيد كه شر را جز شر دفع نتواند داد
- ( 321 )
- ( 322 ) من پيشواى مومنانم و مال پيشواى تبهكاران
- ( 323 )
- ( 324 )
- ( 325 )
- ( 326 )
- ( 327 )
- ( 328 )
- ( 329 )
- ( 330 ) از نافرمانيهاى خدا در خلوتها بپرهيزيد كه شاهد خود حاكم است
- ( 331 )
- ( 332 ) ميزان عمرى كه خداوند در آن عذر آدمى را مى پذيرد ، شصت سال است
- ( 333 ) آن كسى كه گناه بر او پيروز شد ، پيروزى نيافته است و آن كس كه با بدىچيره مى شود ، در واقع مغلوب است
- ( 334 )
- ( 335 ) بى نيازى از عذر ، پر ارزش تر است از عذر آوردن به راستى
- ( 336 ) كمترين حقى كه براى خداوند سبحان بر عهده شماست ، اين است كه از نعمتهاى اودر نافرمانيهايش يارى مجوييد
- ( 337 ) خداوند سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده است ، آن گاه كه ناتوان درآن كوتاهى كنند
- ( 338 ) قدرت حاكمان پاسبان خداوند در زمين اوست
- ( 339 )
- ( 340 ) توانگرى بزرگ ، ياس و نوميدى از چيزهايى است كه در دست مردمان است
- ( 341 ) كسى كه از او چيزى خواسته اند تا وعده نداده است ، آزاد است
- ( 342 ) اگر بنده اجل و سرانجام خويش را ببيند ، همانا كه آرزو و فريفتن آن را دشمن مىدارد
- ( 343 ) هر كسى را در مال او دو شريك است : وارث و حوادث
- ( 344 ) خواننده و دعا كننده بى عمل همچون تيرانداز با كمان بى زه است
- ( 345 ) علم دو گونه است : يكى سرشته شده در طبيعت و ديگرى شنيده شده و شنيده شده هرگاه سرشته در طبيعت نباشد ، سود نمى بخشد
- ( 346 ) انديشه درست همراه با دولتهاست ، با روى آوردن آنها درستى انديشه هم روى مىآورد و با پشت كردن آنها پشت مى كند
- ( 347 ) پاكدامنى زيور درويشى و سپاسگزارى آرايش توانگرى است
- ( 348 ) روز دادگرى بر ستمگر دشوارتر است از روز ستم بر مظلوم
- ( 349 )
- ( 350 )
- ( 351 ) نتواستن و دشوار بودن انجام دادن معصيت از اسباب عصمت است
- ( 352 ) آبروى تو فسرده و نريخته است ، خواهش كردن آن را فرو مى چكاند ، بنگر پيش چه كسى آن را فرو مى چكانى
- ( 353 ) ستودن افزونتر از آنچه سزاوارست ، چاپلوسى است و كمتر از آن چه سزاوارست ، درماندگى يا حسد است
- ( 354 ) سخت ترين گناهان آن بود كه گنهكار آن را خوار بشمرد
- ( 355 )
- ( 356 )
- ( 357 )
- ( 358 )
- ( 359 ) بزرگترين عيب آن بود كه چيزى را كه مانندش در خود تو هست - براى ديگران - عيب بشمارى
- ( 360 )
- ( 361 )
- ( 362 )
- ( 363 )
- ( 364 )
- ( 365 )
- ( 366 )
- ( 367 )
- ( 368 ) هر كس مى خواهد آبروى خويش را نگه دارد ، ستيز را رها كند
- ( 369 ) شتاب كردن بيش از امكان و درنگ ورزيدن پس از به دست آمدن فرصت از حماقت است
- ( 370 ) از آن چه كه نباشد مپرس كه در آن چه هست و رخ داده است براى تو مشغولى و كفايت است
- ( 371 )
- ( 372 ) علم بايد پيوسته به عمل باشد و هر كس دانست بايدعمل كند ، علم عمل را فرا مى خواند اگر پاسخ داد - نفس به كمال خواهد رسيد - وگرنه روى از او بگرداند
- ( 373 )
- ( 374 )
- ( 375 )
- ( 376 )
- ( 377 )
- ( 378 )
- ( 379 )
- ( 380 )
- ( 381 )
- ( 382 ) همانا حق سنگين گوارا و باطل سبك ناگوار - وبازاى - است
- ( 383 )
- ( 384 )
- ( 385 )
- ( 386 ) بسا كس كه آغاز روزى را ديد و آن را را به پايان نرساند و چه بسا كس كه درآغاز شب بر او رشك بردند و در پايان آن شب بانگ مويه گران بر او خاست
- ( 387 )
- ( 388 )
- ( 389 )
- ( 390 )
- ( 391 ) از جمله خوارى دنيا در نظر خداوند اين است كه جز در آن از خداوند نافرمانى نمىشود ، و جز با ترك و وانهادن دنيا به آن چه پيش خداوند است دست يافته نمى شود
- ( 392 )
- ( 393 ) هر كه چيزى را جويد به آن يا برخى از آن خواهد رسيد
- ( 394 )
- ( 395 )
- ( 396 )
- ( 397 )
- ( 398 ) سخن گوييد تا شناخته شويد كه آدمى زير زبانش نهان است
- ( 399 ) مشك چه نيكو عطرى است ، حمل آن آسان و رايحه اش سخت و معطر ودل انگيز است
- ( 400 )
- ( 401 )
- ( 402 ) بسا سخن كه از حمله كارگرتر است
- ( 403 ) هر چيز كه بدان بسنده توان كرد ، بس است
- ( 404 /405 / 406 )
- ( 407 )
- ( 408 )
- ( 409 )
- ( 410 )
- ( 411 )
- ( 412 )
- ( 413 )
- ( 414 )
- ( 415 )
- ( 416 )
- ( 417 ) فرموده است : دل مصحف ديده است
- ( 418 ) پرهيزگارى مهتر خلقهاست
- ( 419 ) تيزى زبان خودت را براى آن كس كه تو را به سخن آورده است قرار مده ورسايى گفتارت را براى آن كس كه تو را استوار كرد قرار مده
- ( 420 ) در ادب نفس تو همين تو را بس كه از آن چه از غير خود خوش نمى دارى ، خوددارىكنى
- ( 421 )
- ( 422 )
- ( 423 ) و به درستى مردم دنيا چون كاروانيان اند ، تا بار فكنند كاروان سالار شان بانگبر آنان زند و كوچ كنند
- ( 424 )
- ( 425 )
- ( 427 )
- ( 428 )
- ( 429 )
- ( 430 )
- ( 431 ) همانا براى نيك و بد مردمى هستند هرگاه رها كنيد چيزى از آن دواهل آن شما را كفايت مى كنند - آن را انجام مى دهند
- ( 432 )
- ( 433 )
- ( 434 )
- ( 435 )
- ( 436 )
- ( 437 )
- ( 438 )
- ( 439 )
- ( 440 )
- ( 441 )
- ( 442 )
- ( 443 )
- ( 444 )
- ( 445 )
- ( 446 )
- ( 447 ) مردم دشمن آن اند كه نمى دانند
- ( 448 )
- ( 449 ) حكمرانيها ميدان مسابقه مردان است
- ( 450 ) چه شكننده است خواب مر عزيمتهاى روز را
- ( 451 )
- ( 452 )
- ( 453 ) اندكى كه هميشه بر آن مداومت باشد بهتر است از بسيارى كه از آن ملول شوند
- ( 454 ) چون در مردى خصلتى پسنديده - شگفت - ديديد ، همانندهاى آن را انتظار بريد
- ( 455 )
- ( 456 ) آن كس كه بدون دانستن فقه به بازرگانى پرداخت ، خود را در ربا انداخت
- ( 457 ) آن كه مصيبتهاى كوچك را بزرگ شمرد خداوندش گرفتار مصايب بزرگ فرمايد
- ( 458 ) هر كه نفس خود را گرامى بيند ، شهوتش در ديده اش خوار آيد
- ( 459 ) مزاح نكند كسى مزاح كردنى مگر آنكه چيزى از خرد خود بيرون افكند بيرون افكندى
- ( 460 ) بى رغبتى تو در مورد كسى كه به تو راغب است ، كاستى بهره است و رغبت تو دركسى كه به تو بى رغبت است ، خوار ساختن نفس است
- ( 461 ) زبير همواره مردى از ما اهل بيت بود تا آنكه پسر نافرخنده اش عبدالله به جوانىرسيد
- ( 462 ) آدمى زاده را با بزرگى جستن چه كار كه آغازش نطفه و فرجامى مردار است ، نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند مرگ خود را باز دارد
- ( 463 ) توانگرى و درويشى پس از عرضه شدن بر خداوندمتعال - در قيامت - است
- ( 464 )
- ( 465 )
- ( 466 ) دو آزمند سيرى نمى پذيرند : دانش جوى و دنيا جوى
- ( 467 )
- ( 468 ) و آن حضرت فرمود : سرنوشت بر تدبير چيره شود آن چنان كه آفت در تدبيرباشد
- ( 469 ) و آن حضرت فرمود : بردبارى و درنگ همزادند - دو فرزند يك شكم اند - و هر دوزاده همت بلندند
- ( 470 ) غيبت كردن كوشش مرد عاجز است
- ( 471 ) و فرمود : چه بسا شيفته و به فتنه افتاده به سبب سخن پسنديده درباره او
- ( 472 ) و آن حضرت فرمود : دنيا براى غير خود - جهان ديگر آفريده شده است و براى خودآفريده نشده است
- ( 473 )
- ( 474 )
- ( 475 )
- ( 476 ) و آن حضرت ضمن گفتارى فرمود : و بر آنان فرمانروايى فرمانروا شد كه كاررا برپا داشت و استقامت ورزيد تا آنكه دين برقرار گرديد
- ( 477 )
- ( 478 )
- آنچه درباره تفضيل ميان صحابه شده است
- ( 479 ) درباره توحيد عدل از او پرسيده شد ، فرمود : توحيد آن است كه او را در وهم نياورى و عدل آن است كه او را - به آن چه در او نيست متهم ندارى
- ( 480 )
- ( 481 )
- ( 482 )
- ( 483 )
- ( 484 )
- ( 485 )
- ( 486 )
- ( 487 ) و آن حضرت فرمود : بدترين برادران كسى است كه براى او به رنج و تكلف افتند
- ( 488 ) و آن حضرت ضمن گفتارى فرموده است : هرگاه مومن نسبت به برادر خود حشمت وجاه بفروشد - او را خشمگين سازد - همانا كه ميان خود و جدايى افكند
- پى نوشتها
جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ( جلد 8 )
مشخصات كتاب
سرشناسه : ابن ابي الحديد، عبدالحميد بن هبةالله 586 - 655ق عنوان قراردادي : نهج البلاغه .فارسي. شرح عنوان و نام پديدآور : جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه / ابن ابي الحديد ؛ ترجمه و تحشيه محمود مهدوي دامغاني مشخصات نشر : تهران نشر ني 1367 - 1379. مشخصات ظاهري : 8 ج. شابك : 2050ريال ج 1) ؛ 3500 ريال ( ج. 4 ) ؛ 12000 ريال ( ج.7 ) ؛ 10000 ريال ( ج. 8 ) يادداشت : جلد چهارم ( چاپ اول 1370). يادداشت : جلد ششم ( چاپ اول 1373 ). يادداشت : جلد هفتم ( چاپ اول 1374 ). يادداشت : جلد هشتم ( چاپ اول 1374 ). يادداشت : كتابنامه موضوع : علي بن ابي طالب (ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- خطبه ها موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I -- Public speaking موضوع : علي بن ابي طالب (ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- نقد و تفسير موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I. Nahjol - Balaghah -- Criticism and interpretation شناسه افزوده : مهدوي دامغاني محمود، 1315-، مترجم شناسه افزوده : Ali ibn Abi-talib, Imam I. Nahjol - Balaghahba رده بندي كنگره : BP38/02/الف 2 1367 رده بندي ديويي : 297/9515 شماره كتابشناسي ملي : م 68-946
( 186 ) آدمى در اين جهان نشانه اى است كه تيرهاى مرگ به سمت او روانند
انما المرء فى الدنيا غرض تنتضل فيه المنايا و نهب تبادره المصائب ، و مع كل جرعه شرق و فى كل اكله غصص ، و لاينال العبد الا بفراق اخرى ، و لا يستقبل